سلام مهر ماه
رفت شهریور و مهر آمد!
سلام مهرِعزیز ...
حالا ڪه آمدی ڪمی مهربانتر از شهریور باش
پر از حسهای خوب
اتفاقات شیرین
دست های گرم
آغوششی امن
لحظات جاویدانه
ما منتظر چیزهای بهتری از تو هستیم!
مهرِ عزیز
باشد...!
اگـر معـاشر مـایی بـنوش نـیش غـمی
من هم مثل خیلی از آدم ها حساسیت هایی دارم که اغلب موجب آزار خودم و گاهی هم آزار دیگران می شه.
تبلیغات
طبقه بندی موضوعی
-
دلنوشته
(۱)
بایگانی
- شهریور ۱۳۹۷ (۱)
- تیر ۱۳۹۷ (۲)
- خرداد ۱۳۹۷ (۳)
- ارديبهشت ۱۳۹۷ (۱)
- فروردين ۱۳۹۷ (۱)
- اسفند ۱۳۹۶ (۴)
- بهمن ۱۳۹۶ (۳)
- دی ۱۳۹۶ (۲)
- مهر ۱۳۹۶ (۳)
- شهریور ۱۳۹۶ (۵)
- مرداد ۱۳۹۶ (۱)
- فروردين ۱۳۹۶ (۱)
- دی ۱۳۹۵ (۱)
- آبان ۱۳۹۵ (۱)
- مهر ۱۳۹۵ (۱)
- خرداد ۱۳۹۵ (۱)
- ارديبهشت ۱۳۹۵ (۱)
- فروردين ۱۳۹۵ (۱)
- بهمن ۱۳۹۴ (۳)
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
نویسندگان
پیوندهای روزانه
پیوندها
گفت:
"دوست آن است ڪه گیرد دست دوست
در پریشان حالی و درماندگی"
افرادی در زندگیم هستند ڪه در لحظات تنگی، انتظار پاسخ گویی صدایم را از ایشان دارم
افرادی ڪه به یاری شان اعتماد دارم
ڪه برای شخصیتم احترام قائلند
این ها دوستان منند
اما اگر چنین باشد ڪه او می گفت، من، پس دوستی در زندگی ندارم
چرا ڪه نه به ڪسی چنین اعتمادی دارم و نه چنان انتظاری
پس اینانی را ڪه این طور عاشقانه دوستشان دارم، چه بنامم؟
با یک چشم هم که به دنیا نگاه کنم کافی ست..
فقط برای اینکه فرق روز و شب را بفهمم..
که موعد خواب و بیدارم را بدانم..
آدمک های این حوالی
دیدن ندارند!
این روزا من آدم ِ ترسناڪی شده‌ام...و این خیلی تلخ است! این سڪوت ِ دردآور! ڪه شڪستنش هم دردی را دوا نمی‌ڪند...
بلاتکلیفی یک جور حس ناخوشایندی دارد!
هیچ‌وقت تکلیفم را با «یکی از همین روزا» ندانستم.
حتی خوبش هم بد است!
بعضی شبا نباید صبح شه...
باید اونقد درد بکشی، که به خودت بیای...
اونقد بمیری زنده شی تو خودت، که دیگه رمقی نمونه واسه نفس کشیدن...
بعضی شبا باید اونقد آزاردهنده باشن...
که احساساتت رو بتونی بکشی...
اینطوری میشه که بعضی شبا میشن آغازی برای یه زندگی بهتر...
دقیقا نمی دانم
خرابه های تخت جمشید
خرابترند یا خرابه های غزه؟!
ولی این را می دانم
ڪه حال من
از هر دوی آنها خراب تر است!
در حشر چو پرسند ڪه سرمایه چه داری ؟
گویم ڪه غم یار و غم یار و دگر هیچ
